-
تنها شادی ام ...
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 22:48
تنها شادی زندگی ام این است که ؛ هیچکس نمیداند تا چه اندازه غمگینم...
-
گرفتاری
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 19:14
همه فکر میکنند ... چون گرفتارند به خــــــــــــــدا نمی رسند اما ... چون به خـــــــــــدا نمی رسند گرفتارند ....
-
بیوگرافی از خودم
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 19:52
سلام به همه وحید قربانی ۲۷ ساله از تهران و مهندس برق عاشق نوشتنم و این تنها چیزی هست که ازش لذت میبرم vahidhgh4266@gmail.com ۰۹۳۶۴۵۰۵۹۱۶
-
عاقل کمیاب
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 19:44
سنگی در چاه انداختم . . . . دلم برای 40 عاقل تنگ شده بود
-
گمان
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 00:29
گمان مبر که دیگران تو را به آرمانت خواهند رساند. اُرد بزرگ
-
صندوق صدقه
دوشنبه 30 مردادماه سال 1391 11:22
پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. دست برد و از جیب کوچک جلیقهاش سکهای بیرون آورد. در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر را زیاد میکند، منصرف شد!!!
-
امدو رفت
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 11:37
سالهاست که معنای این را نفهمیده ام رفت و آمد یا ...آمد و رفت آدم ها می روند که برگردند یا می آیند که بروند ؟
-
یاد من میوفتی هیچ وقت ؟
جمعه 27 مردادماه سال 1391 00:10
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA یاد من میوفتی هیچ وقت ؟ وقتی می بوسه تو رو یاد من میوفتی هیچ وقت ؟ وقتی نازت میکنه یاد من میوفتی وقتی گل میده بهت یاد میخکهام میوفتی وقتی زل زدی بهش یاد شکلکهام میوفتی یا که نه ؟ یاد من میوفتی هیچ وقت یا که نه ؟ وقتی گریه میکنی سرت رو بغل میگیره ؟ وقتی می خندی بهش برای خنده...
-
بدگویی
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 03:21
وقتی مردم از کسی تعریف می کنند کمتر کسی باور می کند، ولی وقتی که از کسی بدگویی می کنند همه باورشان می شود
-
عشقت
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 02:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دارم از دستهای عشقت یه جورایی رها میشم اگه شاهبازی عشقت تو دیگه مات و من کیشم دارم میرم که از نو شم گلم نگو که بی رحمی میخوام حرف بزنم رو راست و این حرفها رو میفهمی واسه اینکه خیلی چیزا بمونه باید نباشی گاهی ماهی واسه موندن باید از آب جدا شه گاهی هم باید بمیری تا که یه زندگی...
-
عشق مادر و فرزند
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 08:09
My mom only had one eye. I hated her... she was such an embarrassment. مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود She cooked for students & teachers to support the family. اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا میپخت There was this one day during...
-
دیدن خوشبختی
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 02:21
دیدن خوشبختی دهقان پیر، با ناله میگفت: ارباب ! آخر درد من یکی دو تا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟ ! دخترم همه چیز را دو تا میبیند . ارباب پرخاش کرد و گفت: بدبخت ! چهل سال است نان مرا زهر مار میکنی! مگر کور هستی، نمیبینی که چشم دختر من هم «چپ»...
-
مهربانی همیشه ارزشمندتر است
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 02:17
مهربانی همیشه ارزشمندتر است بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد. ... زن...
-
ازدواج با دختر کشاورز
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 02:33
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم...
-
خداحافظ ای من بی تو
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 04:02
وقت رفتن نمیخوام ببینمت میدونم ببینمت کم میارم اگه یک لحظه فقط نگاهم کنی دلم رو پشت سرم جا میذارم اگه اسمم رو فقط صدا کنی راه رفتن واسم بسته میشه وقت رفتن نمیخوام گریه کنی اینجوری دلم واست تنگ نمیشه میدونم هر جای دنیا که باشم تو دلم عشق تو کمرنگ نمیشه من حتی تا توی فرودگاه هم گوشیم رو بردم که شاید زنگ بزنی ولی ........
-
خداحافظ
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 02:47
همیشه ایمان داشته ام سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد حتی وقتی که می خواهی بگویی خداحافظ
-
حسرت
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 02:36
غم قفس به کنار،آنچه عقاب راپیرمیکند پرواز زاغ بی سروپاست . دکترشریعتی
-
خاطره
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 02:30
زن نصف شب از خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست، لباسش را میپوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین میرود شوهرش در آشپزخانه نشسته بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود... زن او را دید که اشکهایش را پاک میکرد و قهوهاش را...
-
ابراز عشق
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1391 02:31
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین » را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه...
-
عشق
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 02:49
کودکی دخترکی موقع خواب سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید : زندگی چیست ؟ پدر از سر بی میلی گفت : زندگی یعنی عشق دخترک با دل پر شوری گفت : عشق را معنی کن پدرش داد جواب بوسه ی گرم تو بر گونه من دخترک خنده بر آورد ز شوق ، گونه های پدرش را بوسید زان سپس گفت پدر ، عشق اگر بوسه بود بوسه هایم همه تقدیم تو باد
-
فیلم نامه
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 02:57
سلام به دوستان خوبم امروز رفتم واسه تایید فیلم نامه و خوشبختانه قبول شد و فقط مونده که ثبت کنم . بعد از ثبت آپ میکنم تو سایت . در ضمن داستان دومم هم تموم شد و یکم احتیاج به ادیت داره . اولی رو به زودی آپ میکنم .فقط کاشکی این همه ورق بازی اداری نداشت امروز کتاب ( چهره دکتر حسین فاطمی ) نوشته عموم رو میخوندم و کلی ازش...
-
دختر دست فروش
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 02:53
دختر دستفروش دختر دست فروش، در زمستان ِ نیاز به تن ِ پنجره ها می کوبد آه! اما مردم، شیشه هاشان بالاست ... دختر از پشت چراغ، از غم نان، به کنار ِ اتوبان آمده است و گرسنه ست هنوز شیشه ها پائینُ، بوق ها در هیجان دختر دست فروش، تن فروش ست امروز . سالها می گذرد، سالها می گذرد ... دختری فرسوده، روی یک نیمکت چوبی سرد کنج ِ...
-
ازدواج آهو و خر
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 02:33
آهو خیلی خوشگل بود . یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش . پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد . شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند . حاکم پرسید : علت طلاق؟ آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم, این خیلی خره...
-
راز خوشبختی
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 02:09
رازهای خوشبختی در زندگی مشترک روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند . سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 02:07
سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره . . . سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه . . . . . . به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست . . . . . . به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن . . . . . . سلامتی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 02:01
خاکستر گفت : آتش را می بخشم ولی تبــر را هرگز
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 01:50
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد، به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی، به هول شدن همکلاسی ات پای تخته، به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی، به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی، نخند نخند ، دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 01:49
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب نخند به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری . نخند به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند . نخند به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده . نخند به دستان پدرت، به جاروکردن مادرت، به همسایه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 01:48
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباشم گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را اگه از بوی گلی خوشت نیومد تو رو خدا شاخه هاشو نشکون .... میروی و من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 03:09
ماه که همیشه پشت ابر نمیماند. گاهی هم پشت دستهای تو میماند ... وقتی گـریـه میکنی