حسادت نکن! ...
اینکه بعد از تو بغل گرفته ام ...
زانوی غم است ...
سیگاری روشن میکنم و
بهش خیره می شوم
چقدر شبیه توست
بهم نزدیک شدی
بر روی لبهایت گذاشتیم
آتیشم زدی
دودم کردی
خیلی سخته در قفس احساس کسی اسیر بشوی و
از پشت میله هایش با حسرت نگاه کنی
که عشقت با دیگری در حال پروازه ....
تمام درسهای مدرسه به کنار
تو درسی به من دادی
که سالهای سال از یادم نرود
درسی به نام
" درس عبرت "
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم ، قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا ، آیا همین رنگ است ؟!
ابـرها ، میان باریدن و نباریدن دو دل بودنــد
و در رویای خاکستری خـود پرسه می زدنــد !
منتظر باران بودم ...
چه فرقی می کرد؟
گـیرم باران هم نمی بارید
منتظر بهانه بودم !
پنجره را بستم و گریستم...
دستانم تشنه دستان توست...
شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم...
با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم...
زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت.......
فلانــــی ...
مـی دانــــی ؟
مـی گویند :رســـــــــم ِ زندگــــــــــــی چنیـــن اسـت
مـی آیـنــــــــد
می مانـنـــــــد
عــادتـت مـی دهند
و مــی رونــد ...
و تـــــــو در خـــــود مـی مــــانــــی
و تــــــــــو تنهــــــــــا مـی مــــانـی
راستــــــــــی ....... نـگفتـــــــــــــی
رســم ِ تــــو نیــــز چنیـــن اســت ؟؟!
مثــــــل ِ همـه ی فلانــــی هــــــــــا ؟
: یا تو یا هیچکس گفته بودی!
ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم
که این روزها هیچکس هم برای خودش کسی است
کسی حتی مهم تر از من
اینم رمان دومم به اسم ( غمها ، شادی ها ، سختی های زندگی و عشق سوفیا ) که در مورد عشق و جدایی هست که به خاطر جنگ به وحود می آید و این جنگ رابطه بین دو عشق را مورد آزمایش قرار میدهد
این داستان بدون نتیجه گیری من باقی مانده تا خودتون نتیجه بگیرین که مقصر کی بوده است.